دوست من دیگر نوجوان نیست ، به همین دلیل به راحتی او به طلاق یک مادربزرگ تمام عیار که آرزوی داشتن یک عضو مرد جوان را داشت منجر شد. از زن جوان درخواست شده خواسته شد تا مزرعه گایشجنده را ریخته و تنها سینه های آبدار مادرش را پیدا کند. گفتگوی نمایندگان دو نسل به اجماع رسید ، بنابراین صحنه اغوا کردن یک پیرزن را به یک منحرف جوان تحسین کنید. گلادیاتور واژن پس از دفن شدن در بین گربه تصمیم به سوار شدن در کلاه سنسور پیری گرفت که تنها با لمس یک عضو مرطوب به ماسه داغ تغییر می کند ، زیرا زنان در آن سن از قبل گرد و غبار دارند. اما این امور مضحک ، عزیز و محافظت شده است و نمی توان انتظار داشت که از انزال او در کاشت تخم مرغ جلوگیری شود. این زوج به طرز وحشیانه ای بر روی چمن های نزدیک خانه آویزان شده اند ، که در آن نقطه صحنه هشدار دهنده عمومی می شود ، صدای جیغ در سرتاسر ولسوالی ، انفجار جت و سرخوشی زن شنیده می شود. مادربزرگ برای مرد جوان یک آتش واقعی به وجود آورد و با او مقاربت داشت ، به نظر می رسید احمقانه بازی می کند ، همه را داخل کرد و یک جکپات غول پیکر را شکست.